زمین خورده ام.
میگویند انسان بعد از زمین خوردن آدم بهتری میشود. من با تمام وجود زمین خوردم. هر چه داشتم انگار از بین رفت. نه هرچه داشتم را، اما بخش عظیمی. آن زمان که داشت اتفاق میافتاد تمام زندگیام بود. بعدش دیدم هنوز خیلی چیزها باقیمانده برایم. هنوز شاید کورسوی امیدی باقیمانده. دارم بلند میشوم. یک آدم بهتر، قوی تر، سالم تر... بهتر.
فکر میکردم زندگی یعنی سختی کشیدن یعنی عذاب. اما اینطور نباید باشد. اکنون همچنان عذاب میکشم، هر چند کمتر از ماه گذشته اما همچنان عذاب میشم. اما میدانم روزی که کامل از زمین بلند شدم دنیا قرار است خیلی جای بهتری باشد، من قرار است باز هم خیلی فرق داشته باشم.
میخواهم بلند شوم. یاد بگیرم زندگی یک مسیر است نه یک انتها، چیزی به نام گذشته یا آینده وجود ندارد، همه اش امروز است. میخواهم همه را رقیب خودم نبینم، حسادت نکنم. میخواهم آرام باشم. تنش را به وجودم راه ندهم. میخواهم سالم باشم. دیگر به خودم سخت نگیرم.
آزاد باشم. رها شوم از قید و بند های غیرمنطقی. میخواهم خودم باشم... بدون آنکه بترسم یا خجالت بکشم.
دلتنگ هستم:(
and all the ways i got to know
your pretty face and electric soul :))
چقدر دوست دارم من هم بتونم چیزهایی رو که نوشتی محقق کنم... :)