اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

من عوض شدم

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۱۰ ق.ظ

در این سه ماه من یک آدم دیگر شدم. از لحاظ علمی و تحصیلی پیشرفتی نکردم.‌ دائما درجا می‌زدم و تکلیفم با خودم معلوم نبود. در آن دوماه اول که فقط و فقط زجر کشیدم و در این ماه آخر کم کم یاد گرفتم که چگونه باید صبور بود، چگونه تحمل کرد شرایط سخت را، و چگونه پذیرفت تغییرات را.

من عوض شدم. و میم گاف برای اولین بار ترسش را از عوض شدن من بروز داد. گفت می‌ترسد از ارتباطش با من. نمی‌داند که من چطور آدمی هستم. این بار فردی که نگران بود من نبودم، بلکه او بود! کمی انگار از وزن استخوان هایم کم شد! تلافی؟! شاید! حقیقتا به خود بالیدم. اینکه نگذاشتم بیش از آن مورد ظلم او و در اصل ظلم خودم واقع شوم. مظلومیت پایان یافت. من برده‌ی هیچکسی نیستم دیگر. فقط مال خودم هستم. من بیش از هر زمان دیگری خودم هستم. نارنگیس هستم! یک نارنگی خالص!

خودم را دوست دارم. Pam در سریال آفیس بعد از اینکه از نامزدش جدا می‌شود خودش را پیدا میکند و کم کم تبدیل به یک آدم دیگر می‌شود و با Jim حتی بیشتر میتواند خودش را بشناسد. اوایل سریال یک دختر مظلوم بدبخت هست که خیلی زیاد ناراحت میشود و به رویاهایش هیچ اهمیتی نمیدهد و در آخر سریال... به یک زن قهرمان تبدیل می‌شود. به خودش عشق می‌ورزد. افکارش را دنبال می‌کند.

اتفاقی که در این مدت برایم افتاد دقیقا همین بود. و دیگر تایید هیچ کسی برایم مهم‌ نیست. فقط خودم باید خودم را تایید کنم و خودم برای خودم کافی هستم. حال اگر کسی از من‌ خوشش نیامد دلیلی برای تظاهر نمیبینم.

 

  • نارنگیس

نظرات (۲)

اینجا چطوری میشه دست زد و تشویق کرد؟؟؟
پاسخ:
مرسییی=)
کاش همه دخترامون اینطوری خودشونو باور داشته باشن موثر باشن تو هر چیزی تو هر رابطه یی
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.