همه چیز خاکستری بود.
دوشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۳۰ ب.ظ
یک برج خیلی بلند بود. من پسر بودم. یک پسر دیگه هم با من بود. برج بلند بود اما سطح مقطع خیلی کوچکی داشت. یک مکعب مستطیل خیلی باریک بود که به بالای ابرها میرسید.
هرازگاهی یک یا دونفر به ما ملحق میشد اما بخاطر بی احتیاطی به پایین پرت میشدند. من و آن پسر دیگر خیلی محتاط بودیم. مدت طولانی بود همان بالا مانده بودیم و فقط نگاه میکردیم که بقیه چطور سقوط میکنند و به نعره های وحشت زده شان گوش میکردیم.
-من هیچوقت از شریف پلاس خوشم نمیومد.
+ولی طرفای دانشکده فیزیک خیلی حس خوبی داشت.
- ۰۰/۰۱/۰۹
نفهمیدم منظورت از شریف پلاس چیه... ولی منم یه بار وقتی یازده سالم بود خواب یه برج همینطوری که میگی رو دیدم... بعد این همه سال هنوز اون خواب از یادم نرفته