اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

گنجشکت بدون تو میمیره.

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۶ ق.ظ

من چیکار کنم با این همه دلتنگی. من عین آدمی ام که داره میمیره. الان شاید تازه میفهمم مردن چقدر تلخه‌، چقدر وابستگیم به دنیا زیاده. من هنوز هیچی ندارم. من توی این دنیا هیچی جز خانواده ام ندارم. دوستای زیادی ندارم، کار ندارم، یه ساله که همون دانشگاه رو هم نداشتم، من از دار دنیا فقط یه خانواده دارم. یه مامان، یه بابا، و یه خواهر. من چطور ترک کنم این تمام هرچیزی که از دنیا دارم. وای نه:(((((((((

من تازه دوباره بهشون عادت کرده بودم. من یاد بچگیام میفتم. یاد تموم مسفرتامون. یاد این میفتم چجوری با ماشینمون کل ایران رو چارتایی باهم گشتیم. یادم میاد چقدر ایران رو دوست دارم چقدر این مردم رو دوست دارم چقدر از همه بیشتر به من شبیهن. یاد شهرای سبز شمال میفتم. یاد شیراز، اصفهان، تبربز، مشهد، ارومیه، کرمان، اهواز، بندرعباس، و تمام بقیه ی شهرهایی که باهم گشتیم میفتم.

مامانی، من جوجه ی توام. من بدون تو از سرمای زمستون میمیرم. مامانی من وقتی استرس بگیرم کسی جز تو نمیتونه منو آروم کنه. حالا بدون تو چیکار کنم؟؟ من گنجشک توام. گنجشکت بدون تو میمیره.

 

 

  • نارنگیس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.