واقعیات یک زندگی عاشقانه
همه چیز خوبه. همه چیز خیلی خوبه تا وقتی که دو ساعت بیشتر رو کنار هم طی میکنیم. یه اوقات تلخی کوچیک ایجاد میشه. حالا اگه کل روز رو باهم باشیم این اوقات تلخی های کوچیک، کوچولو کوچولو روی هم جمع میشه تا اینکه آخر شب به قهر تبدیل میشه.
تا وقتی با حرفا و رفتارهای ناآگاهانه و غیر بدش به ستوه نیومدم همه چیز خوبه. مثلا فرض کنید دارید سریال میبینید، سریالی که طرفتون یه بار دیده و میدونه قراره چه اتفاقی بیفته. شما ولی دایما احساساتتون با بالا و پایین سریال مواج میشه. حالا همون وسط وقتی قراره اتفاق پراسترسی بیفته، آقا یهو بزنه عقب چون یه دیالوگ رو دقیق نفهمیده. آیا شما که پر از استرس سریالید اعصابتون خط خطی نمیشه، که آخه ای انسان، خب چرا یهو جای حساس سریال گند میزنی به حس و حال داستان؟
بعد آقا که از کج خلقی های مشابه من حین دیدن سه اپیزود یک ساعته خسته شده، آمپرش میزنه بالا که مگه من حق ندارم درست سریال ببینم؟ چرا با این ویژگی من کنار نمیای؟
من واقعا از پیچیدگی های رابطه و زندگی مشترک به وجد اومدم. بعضی وقتا با خودم میگم شاید تفاوت های من و میم بیش حده.
- ۰۰/۱۰/۰۷
این دقیقا بابای منه XDD
خصووووصا اگه زیر نویس باشه
سر هر دیالوگ پاز میزنه :)
البته بعضی وقتا سر دوبلع شم هی برمیگرده عقب XD