اول ترم
اولین هفتهی این ترم رو پشت سر گذاشتم. پر از انرژی بودم. پروژهی جدید باعث میشه انقدر پرانرژی باشم که خودمم باورم نشه که این منم. دوتا ریسرچ اسیستنت جدید به سنتر اضافه شده که یکیشون برانکاست و اونیکی تیموتی.
برانکا که همون دوست عزیزمه و تیم هم اتفاقا همکلاسیم بود. تیم سنش خیلی زیاده. نمیدونم چند سالشه شاید ۳۶، ولی مواهاش یکمی سفید شده. ۶ سال توی میلیتری بوده. قبلا کار کرده و بینهایت آدم سخت کوشیه. من باهاش بدجور توی رقابت افتادم. اونم انگار آدم رو میپاد که ازش جلو نزنی. پری روز توی کلاس اقتصادکلان، ۱۷ تا سوال بود که باید گروهی حل میکردیم. من و تیم کنار هم بودیم و افتادیم توی یک گروه. انقدر باهم توی رقابت افتاده بودیم که از تموم کلاس زودتر سوالارو حل کردیم. و اون آخرش من زودتر تموم کردم و اون بدجوری کلافه شده بود. منم اینجوری بودم که خب میخوای راهنماییت کنم واسه این سوال و اون اینجوری بود که اصلا با من حرف هم نزن! ما به هیچ وجه کار گروهی نکردیم!
بهرحال با وجود اینکه اونروز ازم پرسید خواننده محبوب ایرانیم کیه و من گفتم مهراد هیدن و یه ساعت داشت مهراد گوش میکرد ازش خوشم نمیاد!
پری روز استادم برام از این چایی ها خرید و من کلی ذوق کردم! اولین بارم بود امتحان میکردم و خیلی خوشم اومد!
- ۰۰/۱۰/۲۶