حرکت
دلم واسه مامان خیلی تنگ شده. امروز زنگ زدم بهش. گفت دلش گرفته بود رفته بود به یاد من بازوژ غذا گرفته بود. زنگ زدم بهش داشت غذا میخورد. همون بین بغضش کرفته بود. خیلی غم انگیز بود. میخواستم بگم آخه من خودم دیگه فست فود نمیخورم. ولی به جاش زخم وحشتناک زانومو نشونش دادم که در اثر دوچرخه سواری وحشیانه ام ایجاد شده که حواسش پرت شه! و خب موفقیت آمیز بود. شروع کرد به پند پزشکی دادن.
چند وقت پیش با دوچرخه خوردم زمین. معمولا خیلی تند دوچرخه سواری میکنم. این بار فرمون دوچرخه مشکل پیدا کرد و قفل شد. من چند تا دست انداز بد رو رد کردم. ترمز فایده نداشت فرمون کج شده بود. حس کردم پرت شدم توی آسمون و محکم با کنار باسن و زانو خوردم زمین. شاید باورتون نشه ولی انقدر هیجان انگیز بود که بعدش خوشحال بودم و هیجان زده. ولی زخمو هرکسی میبینه وحشت میکنه. خیلی وسیعه. همش ازش آب زرد میاد بیرون. میسوزه. چرکین و خون آلوده. بهش آنتیبیوتیک میزنم ولی.
- ۰۱/۰۳/۲۰
دختر خب چه کاریه
برو دکتر دیگه