مرگ بر سیچویشنشیپ
خب من حالم خیلی گرفته ست. از دیشب دائما با خودم فکر میکردم، اصلا ینی چی این رابطه؟ ینی ما میدونیم عاشق همیم به هم ابرازش میکنیم ولی هیچ تعهدی نیست؟ این که خیلی تاکسیکه... حتی از جدایی بدتره. چقدر دیگه باید آسیب ببینم من تا به خودم بیام..
بهش پیام دادم. که اصلا این شرایط با عقل من جور در نمیاد. ترجیح میدم جدا شده باشیم و فقط باهم دوست باشیم تا اینکه توی سیچوشنشیپ باشم. که البته با کمال میل قبول کرد!
ولی من دلقکم. خودمو کردم بازیچه. دارم گند میزنم به خودم و بله بخاطر همینم از خودم بدم میاد.
توی این ساختمون کوفتی هرکی به من میرسه میگه میم کجاست؟ منم عین بدبختا... آره میم رفته یه خونه دیگه اجاره کرده چون ما تصمیم گرفتیم به هم بیشتر فضا بدیم. دارم دیوونه میشم.
- ۰۴/۰۵/۱۲
پست قبلی رو که خوندم، دقیقا چیزی که نوشتی از ذهنم گذشت. به نظرم اگه از شرایط رابطه راضی نیستی و سنگات رو واکندی با یارت، نگه داشتن خودت تو حالت تعلیق و انتظار، فرصت ترمیم زخمهات رو از خودت میگیره.
تو الان مسئول بهبود حال اون نیستی، تو باید مراقب خودت باشی که از یه رابطه طولانی بیرون اومدی.