It was just a fling
دومین دیت با ادوارد رو هم رفتم. It was fun. ولی همون شب یهو یه چراغ تو سرم روشن شد که این آدم به درد من نمیخوره. ینی کلا همه چیز خیلی پوینتلسه و فان به تنهایی کافی نیست. بش گفتم دیگه نمیخوام ادامه بدم.
راستش از این تجربه خیلی خوشحالم. از اینکه کله ام به سنگ خورد و سریع تمومش کردم و نذاشتم چند ماه طول بکشه هم خوشحالم. چون اگه چند ماه میشد قطعا درونم احساس به وجود میومد. و، این آدم برای من نبود. پس آسیب میدیدم.
از طرفی همون دیشب خیلی یاد میم افتادم. و اونم یه رد فلگ از طرف خودم بود. داشتم مقایسه میکردم. انگار ادوارد از میم کمتر بود! از نظر هوش! میم خیلی باهوش بود و اصلا همینش منو جذب میکرد. اینکه باور داشت آدم سطحی هست اما خیلی خیلی عمیق بود! فکراش جذاب بودن. اصلا بخوایم منطقی بگیم من عاشق مغز میم شده بودم!!!
ولی حیف خب. کار بدی کرد بام. اذیتم کرد. و دیگه کنار هم بودن کار نمیکرد. حیف.
- ۰۴/۰۶/۰۲
کلا هوش فاکتور جذابیه واسه خانومها.