اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

چند وقت‌پیش اشاره کرده بودم به همکلاسی که‌ مکالمه باهاش اعصابم‌ رو بهم ریخت و الان میخوام درموردش بنویسم.

قاف همکلاسی دوران کارشناسیم بود. آدمی که سال آخر دانشگاه باهاش ارتباط گرفتم و سه سال قبلش رو دائما ایگنورش میکردم. چون با یک تعداد آدم دیگه یک گروه دوستی داشتن که پر از اتفاقات خاله زنکی و حال به هم زن بود.

قاف یک دوست دختر داشت برای ۲ سال. بعدا فهمیدم یه رابطه چرت داشتن‌ که دائما آن و آف میشد.

در چند ماهی که من باهاش در ارتباط بودم سه بار با دوست دخترش رابطه اش تموم شد و دوباره شروع شد! و به همین‌ ترتیب سه بار به من گفت میتونه با من دوست باشه و سه بار گفت نمیتونه با من ارتباط داشته باشه! و بار آخر من انقدر حالم به هم‌خورد ازش که تموم افکار منفی ام رو درموردش خیلی رک بهش گفتم. مثلا اینکه به نظرم بینهایت آدم بی ثباتیه و با اینکه من در دوستی هام معمولا خیلی به طرف مقابل اهمیت میدم اما این بار اون‌ واسم هیچ اهمیتی نداره و اصلا حق نداره که آدم هارو اینطور بی ارزش کنه و دیگه هیچوقت نمیخوام باهاش ارتباطی داشته باشم.

قبل از این اتفاق دوست دخترش به من‌ زنگ زده بود و گفته بود که قاف روی من خیلی بد کراش داشته (!!!) واسه همین اون‌ اصرار داشته که با من ارتباط نداشته باشه. میگفت حتی وسط همون آن و آف هاشون قاف از من خوشش میومده.

یه آدم‌ بلا تکلیف که نمیتونه تشخیص بده میخواد با دوست دخترش باشه یا دوستی احمقانه ای رو ادامه بده که بر اساس این تشکیل داده که به اون فرد تمایل داره.روابطش در چرخش باشه، هر چند وقت یک بار یکیشو تریجیح بده، و انقدر خودش رو گول زده که نمیتونه حتی این رو بفهمه‌که کارش خیلی غیر اخلاقیه. من فقط نمیفهمیدم که اون دوست دختر اسکل چرا هنوز میخواست باهاش باشه و انقدر سنگشو به سینه میزد.

بهرحال این قضایا خیلی من رو بهم ریخت و یه حس چندشی خاصی بهم دست داد. چندش از روابط خاله زنکی که توی ایران آدما با هم داشتن. اینکه همه‌چیز خیلی پیچیده میشد خیلیییی پیچیده. آدمایی که حالشون خوب نبود و همه چیز رو میخواستن‌ به بازی تبدیل کنن.

  • نارنگیس
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.