اولین عید عمرم بود که کنار خانواده نبودم. سال پیش زمان سال تحویل دعا کردم سال تحویل بعدی ایران نباشم، و در حالت خیلی بهتر کنار میم باشم! وقتی به این موضوع فکر میکردم خیلی خوشهال میشدم.
زمان سال تحویل با خانواده ویدیوکال میکردم درحالی که کنار میم و میون جمع دوستای ایرانیم بودم.
دوشنبه دانشگاه جشن عید نوروز گرفته بود. کلی ایرانی خفن که سنشون زیاد بود اومده بودن و جشن خیلی رسمی بود. اونم خوش گذشت. سبزی پلو با ماهی دادن.
اونجا تعدادی ایرانی هم بودن از داشنجوها که اصلا نمیشناختم. جو عجیبی میون پسر ها بود! انگار هول بودن که دوست دختر پیدا کنن! اتفاق خنده دار این بود که ازم میپرسیدن میم برادرته؟! وقتی میگفتم که پارتنریم انگار آب یخ ریخته باشی روشون:)))))
من و میم میون ایرانی ها خوشگل ترینیم. اسفندم نداریم. میم وقتایی که بداخلاقی میکنم باهاش میگه همه چی که به قیافه نیست! مردم نمیدونن پشت ظاهر زیبات چه اخلاق گندی نهفته ست. راست میگه! البته منم دارم سعی میکنم بهتر شم.
امروز به میم میگفتم تو مث بچه هایی! میگفت بچه ای که عین باباها ازت مراقبت میکنه! خیلی بامزه بود!
- ۲ نظر
- ۰۳ فروردين ۰۱ ، ۰۵:۲۸