میم گاف (۱)
از احساساتم به او میگویم. از احساساتی که درمورد او هستند و البته خوب نیستند.
این جالب است که فردی آنقدر میتواند خوب باشد که احساس بدی که راجع به او داری بشنود و کمکت کند که آن را در خود حل کنی. این قضیه به شعور و درک عجیبش برمیگردد. البته در اینکه من را بیش از حد دوست دارد شکی نیست.
با او حرف میزنم و هر حس گندی که این روز ها باعث اندوهم شده را بیرون میریزم. به او میگویم که چه شد که دیشب قبل از خواب نمیتوانستم گریهام را تمام کنم. و چطور تمام این افسردگی و غم از خود او منشا میگیرد. او من را تیمار میکند و بر زخمم مرحم میگذارد. من سریع خوب میشوم.
با تمام بدبختی ها و سختی هایی که تجربه میکنم، احساس خوشبختی دارم. آن هم بخاطر وجود میم است. او بهترین انسان دنیا برای من است و او تنها کسی است که خدارا شکر میکند از اینکه من در زندگیاش هستم.
نمیتونم خودمو قانع کنم و به آخرش فکر نکنم، این میم قراره تا کی کنار تو بمونه؟ بالاخره روز جدایی میرسه.. البته تو که از خانوادت دل کندی و رفتی آمریکا حتما میتونی از میم هم دل بکنی ولی من توانشو ندارم.. برای همین از هرچی میم آقا میم و خانم حالم بهم میخوره.. چون نمیتونم جدا بشم.. من ابدیت رو میخوام حتی بعد از مرگ