دستم به ماه میرسد.
آنچه در مخیلهام میگذرد با واقعیت خیلی تفاوت دارد. همیشه فرق داشته. من همیشه عادت دارم خیال ببافم درباره نداشته هایم. بعد که به آنها میرسم میفهمم آنچه تصور میکردم با آنچه واقعا هستند خیلی فرق داشته. هرچه بالغ تر میشوم واقعبین ترهم میشوم ولی خیال هیچوقت کاملا مماس با واقعیات نمیشود. در بهترین حالت چند نقطه تلاقی خیلی خوب دارد... ولی مماس؟ مگر میشود؟
من فقط انگار خیلی میخواهمش. از فکرم بیرون نمیرود... خب چه کار کنم؟
من میترسم. من حالا حالا ها ازدواج نخواهم کرد. من هنوز خیلی بچه و احمقم و این را میبینم. فعلا میخواهم این مسیر را طی کنم. بعدش هرچه لازم باشد در آینده انجام خواهم داد. این مسیر باید طی شود. به بهترین نحو.
فقط هر موقع دیدی جایی خوب نشد دست نکش. از کمالگرایی احمقانهات دست بکش. لازم نیست همه چیز کامل باشد. تو فقط بیشترین تلاشت را بکن. همان بیشترینی که هرچه میگذرد بیشتر میشود.
- ۹۹/۱۲/۲۴