هرموقع فکر کردی دیگه از این بدتر نمیشه، بدون که میشه.
من واقعا خسته بودم. نه تنها انرژی نداشتم، بلکه توان روحی ام رو هم از دست داده بودم. دیروز واقعا روز بدی بود. یه امتحان عمومی داشتم که اصلا واسش نخونده بودم و فکر میکردم بشه با تقلب نمره خوب بگیرم اما یه اشتباه احمقانه کردم و این بار تقلب جواب نداد. من عصبانی بود و استرس اینکه نکنه ترم آخر یه درس عمومی رو بیفتم و تمام زندگیم بره رو هوا هم به بیچارگی هام اضافه شد. رفتم نهاد و دوتا درسش رو برداشتم و بدون خوندن مطالبش امتحاناشو دادم. امروز هم شاید دوتا دیگه بهش اضافه کردم. فقط نیفتم این درس مسخره رو.
فکر میکردم که بشه همه کار هارو اینترنتی و غیرحضوری انجام داد. ولی خیلی کار ها هست که بخاطرشون باید از خونه برم بیرون. من با این همه عذاب خارج شدن از خونه نمیدونم چطور قراره کار های بعدی رو انجام بدم. در تلاشم بتونم مخارجم رو تا جای ممکن کاهش بدم. حداقل امیدوارم از ۲-۳هزار دلار بیشتر نشه وگرنه بدبخت میشم.
دیشب ساعت ۱ درحالی که فکر میکردم خیلی بدبختم و داشتم اطلاعات جمع اوری میکردم و تجربه های این و اون رو میخوندم یهو یه چیزی فهمیدم که دنیا رو سرم خراب شد. فکر اینکه "نکنه نشه نکنه نشه نکنههههه این همه زحمت به باد بره" پیچید توی فکرام و دیگه فقط میخواستم بشینم رو زمین بزنم توی سر خودم. دیگه اصلا حال نداشتم رفتم بخوابم. سرمو فشار داده بودم توی تشک و زار میزدم یهو گفتم من باید تا میتونم بجنگم. پاشدم دنبال یه راه حل تا حدودای ۵ فقط گشتم. بعدم مثل همیشه روی میزم از خستگی بیهوش شدم.
- ۰۰/۰۳/۲۲
ایران نیستین ؟ کجایین ؟