خونهی قشنگم
اون منو از محبت پر میکنه. اما پره وجودم از کمبود خونه، مامان، آجی، بابا... تهران، اصفهان، شیراز. من دلم تمیزی خونه رو میخواد، بوی مامان، بوی صابون، بوی تمیزی رو میخوام. راحتی ایرانو میخوام.
امروز از چایی خوردم که از ایران با خودم اوردم. نمیتونستم گریه ام رو کنترل کنم. یاد خونه، اتاقم، یاد مامان که این چایی رو برای من میخرید چون من چایی عطری دوست داشتم... یاد ایرانم افتاده بود مثل خوره به جونم. دلم بغل مامان رو میخواست و بغل میم اصلا به گرمی و نرمی بغل مامانی نبود.
من زیاد فکر نمیکنم، زیاد دلتنگ نمیشم، اما یا صفرم یا صد. من توی هیچ چیزی متوسط رو رعایت نمیکنم و این بده.
من مست بودم و خیلی حرفارو به جک گفتم که نباید میگفتم، مثل یک سری راز ها، یه سری ناراحتی ها که مال خودتن، یا یه چیزایی که مال بقیه ست. من انقدر مست بودم که تلو تلو میخوردم و اگه یک نفر بهم تجاوز میکرد کلا متوجه نمیشدم. من قصد داشتم مست بشم اما نه انقدر زیاد. فکر کنم گند زدم.
- ۰۰/۰۵/۱۷
این پستت رو که خوندم، یک بار دیگه به Sleep On The Floor از The Lumineers گوش کردم. به نظرم حال پستت شبیهش بود. اگر دوست داشتی تو هم گوش کن.