خیلی چیزا انتخاب من نبوده.
نیاز به تعادل در غم و خوشهالی هست. بعضی وقت ها حس میکنم دنبال بهونه ای واسه ناراحت شدن هستم و این عجیبه. انگار شاد بودن چیز عجیبیه.
+امروز اولین کلاسم رو رفتم و اولین روز کاری رو هم بعنوان ریسرچ اسیستنت پشت سر گذاشتم. خوشهالم. خیلی هیجان داشتم و البته میترسیدم. اینجا به نسبت دیگران توی کلاس انگار بیسیک ریاضی قوی تری دارم. فکر میکردم داغون باشم اما نیستم!
+موهام رو دوباره کوتاه کردم. داشت بلند میشد و اینجوری از قیافه ام خوشم نمیومد. نه اینکه بهم نیاد. فقط وقتی موهام دخترونه ست نمیتونم با قیافه خودم ارتباط برقرار کنم. انگار خودم نیستم و ظاهرم با درونیاتم تناقض داره. قیافه ام رو با موی کوتاه خیلی بیشتر دوست دارم.
+هوا خیلی گرمه و شرجی. آدم خفه میشه.
+من به چیزایی که دارم خیلی راضی ام. اما اون بیشتر میخواد. انگار من زندگیشو خراب کردم. انگار اضافیام. باعث میشه از خودم بدم بیاد.
- ۰۰/۰۶/۰۹
چرا خوشحالی و خوشحال و کلا حال رو اینجوری مینویسی؟ هال! علت خاصی داره؟