اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

همچنان دلتنگی

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۴۳ ق.ظ

اون ترم های آخر دانشگاه تنها چیزی که بهم امید و انگیزه میداد رفتن از ایران بود. افسردگی که هنوز توی وجودم ریشه هاش رو میبینم مال همون موقع هاست.

هیچی نداشتم قرار هم نبود چیزی بتونم داشته باشم. اما دلتنگی برای تهران روحم رو آزار میده. اون حسی که اون زمان داشتم. وقتی اطراف خونه پیاده روی میکردم، کلاس زبانی که میرفتم، ... همین؟ من واقعا هیچ کاری نمیکردم! مخصوصا اون ۹ ماه آخر! توی اتاقم بودم و داشتم سرچ میکردم و درس میخوندم یا از استرس گریه میکردم. شبا توی بغل مامانی میرفتم و هردو بغض میکردیم‌از اینکه من قراره برم. 

اون ماه های آخر تهران برام‌مثل جهنم بود. و الان من دلم برای اون جهنم میمیره.

واقعا نیاز به تراپی دارم. شاید نیاز به دارو داشته باشم یه مدت. میدونم که حالم اصلا خوب نیست. ولی پول ندارم. بی پولی مزخرف ترین چیزه.

  • نارنگیس

نظرات (۳)

تهران جهنم تر از اون نه ماه پیشه

ما جاتونو اینجا تو تهران پر میکنیم شمام جای ما رو تو آمریکا :)

 

به امید موفقیت روز افزونت هموطن 

پاسخ:
میدونم. اوضاع خیلی سخته.
امیدوارم همه چیز بهتر بشه.

مرسی. همچنین تو هموطن.

سلام.

خوندم و حرفی ندارم.چون داروی دلتنگی رو نمیشناسم.

فقط این احساس بریدن طناب از مبدا احتمالا باید خیلی غریب و سهمگین باشه...

پاسخ:
اصلا طنابی وجود نداره. همه چیز توی قلبته. و انگار هر لحظه قلبت داره تیکه تیکه میشه.
  • درنای کاغذی
  • هوم

    به عنوان کسی که دو ساله تو فکر اپلای هست ولی این ور گیر کرده، خوندن این پست غم عجیبی به دلم نشوند. امیدوارم اوضاع بهتر بشه. :)

    پاسخ:
    سخته. ولی بهتر میشه. تلاش کن. موفق میشی.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

    اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.