همچنان دلتنگی
اون ترم های آخر دانشگاه تنها چیزی که بهم امید و انگیزه میداد رفتن از ایران بود. افسردگی که هنوز توی وجودم ریشه هاش رو میبینم مال همون موقع هاست.
هیچی نداشتم قرار هم نبود چیزی بتونم داشته باشم. اما دلتنگی برای تهران روحم رو آزار میده. اون حسی که اون زمان داشتم. وقتی اطراف خونه پیاده روی میکردم، کلاس زبانی که میرفتم، ... همین؟ من واقعا هیچ کاری نمیکردم! مخصوصا اون ۹ ماه آخر! توی اتاقم بودم و داشتم سرچ میکردم و درس میخوندم یا از استرس گریه میکردم. شبا توی بغل مامانی میرفتم و هردو بغض میکردیماز اینکه من قراره برم.
اون ماه های آخر تهران براممثل جهنم بود. و الان من دلم برای اون جهنم میمیره.
واقعا نیاز به تراپی دارم. شاید نیاز به دارو داشته باشم یه مدت. میدونم که حالم اصلا خوب نیست. ولی پول ندارم. بی پولی مزخرف ترین چیزه.
- ۰۰/۰۶/۲۷
تهران جهنم تر از اون نه ماه پیشه
ما جاتونو اینجا تو تهران پر میکنیم شمام جای ما رو تو آمریکا :)
به امید موفقیت روز افزونت هموطن