دوست
دوم دبیرستان سالی بود که من برقرار کردن روابط اجتماعی رو یاد گرفتم. من یک آدم منزوی بودم که پیدا کردن دوست برام سخت ترین کار دنیا بود و بدترین زمان برام زنگ تفریح بود چون باید تنها مینشستم توی کلاس و از این موضوع به شدت شرمسار بودم. تا اون موقع هر دوستی که واردش شدم هدفی جز سواستفاده کردن از من توش نبود.
دوم دبیرستان من تصمیم گرفتم برای پیدا کردن دوست تلاشی نکنم و به بیان دیگری پذیرفتم که تنهام و تمرکز کردم روی درس. تنها مونسم رمان های توی کتابخونهی مدرسه بود. از قرار طولی نکشید که بقیه به سمت من اومدن و من اون سال بهترین دوستی های عمرم رو شکل دادم. دوست هایی که همچنان از بهترین هام هستن.
وقتی که اومدم اینجا در بین اینترنشنال ها متوجه شدم برقرار کردن ارتباط با ایرانی ها از پیچیده ترین هاست. با وجود اینکه با ایرانی ها ارتباط دارم اما هیچوقت نتونستم اونقدرا نزدیک بشم بهشون. باند بازی و چند دستگی اینجا هم وجود داره. یعنی مثلا ۳ گروه ایرانی وجود داره که از هم بدشون میاد و باهم ارتباط برقرار نمیکنن! و البته میخوام به کامیونیتی برتر هم اشاره کنم. هندی ها! من دوست هندی ندارم و فکر میکنم بخاطر اینه که هندی ها بیشتر با خود هندی ها ارتباط دارن. هندی ها واقعا عجیبن. بسیار مهربونن و بسیار هوای همدیگه رو دارن.
من در این مدت ۳ دوست نزدیک پیدا کردم که یکیشون آمریکاییه و دوتای دیگه اینترنشنالن. و اینکه پیدا کردن دوست خارج از ایران و ایرانی برای من اصلا کار سختی نبود و من دیگه منزوی محسوب نمیشم! هرچند به گفته ی همین ۳ نفر من از دور خیلی جدی به نظر میرسم ولی از نزدیک اونقدرا هم جدی نیستم.
- ۰۰/۰۸/۲۲