اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

مارو دور ننداز!

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۲۶ ق.ظ

من که همیشه توی مدرسه وحشت از دست دادن دوست هامو داشتم و به ندرت به دیگران ترجیح داده شدم، طبیعیه که در ارتباطم با میم‌ آدم حسودی باشم. و من البته اونی بودم که خواهرم از من شیرین زبون تر و بامزه تر بود و من اون بچه ی لاغر عینکی بودم که همیشه ساکت بود، پس بازم طبیعیه که وقتی بهم به اندازه توجه نمیشه ته وجودم خشمگین شم.

و اینکه چرا بعد از اون شب گوشه گیر شدم و نمیتونم باهاش حرف بزنم دلیلش خیلی واضحه.

I feel so left out و از این حرفا. شایدم left out های قبلی باهاش برام تداعی شد. من خیلی حساس شدم. ریدم تو این زندگی.

مشکل من چیه؟ چرا وقتی ناراحت میشم بغ میکنم میشم عین برج زهرا مار فقط بی محلی میکنم. بزرگ شو یکم!

  • نارنگیس

نظرات (۱)

کاملا درک میکنم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.