ایران
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۰۳ ب.ظ
من ملکه بودم، همه جای شهر داشت میسوخت.
در همین حال همکلاسی ام جلوم بود و میگفت که میخواد به ایران مسافرت کنه! میگفت میخواد بره تهران. من انگار توی تهران بودم ولی تهران نبودم. همکلاسیم میخواست بره تهران درحالی که وسط تهران درحال سوختن وایساده بود.
با گریه گفتم برو ولی اگه توی مسافرتت به اصفهان و شیراز سر نزنی انگار ایران نرفتی! اگه میخوای فرهنگ ایرانو توی ساختمونای کهن ببینی برو این دو شهر رو.
همه جای تهران داشت میسوخت. آوار ساختمونا ذوب میشد و روی سرم میریخت.
- ۰۰/۱۲/۲۱
یعنی چی؟ منظورت از سوختن چیه؟ همکلایست ایرانی نبود دیگه؟ خیلی کلی گفتی هیچی نفهمیدم اصلا