اولین شب در طبیعت
دوشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۰۹ ق.ظ
کلی بار و بندیل و وسیله های عجیب غریب و کوله های سنگین و کلی ازک دوزک میخری کلی بار حمل میکنه روی کولت یهو اون وسط بارون میشه باد میاد یخ میزنیبعد میری یه جا یکم بشینی غذا بخوری و شب همک بزنی بخوابی روی زمین کلی جسد کرم های گنده میبینی. یکم توجه میکنی میبینی تنه ی درخت ها پره از همین کرم های چندش. تو هوا حشره ها مهمونی گرفتن. چرخ میخورن هرجا دلشون بخوا میشینن. مهم نیست براشون که اینجا که نشستن صورت توه. آهو ها عین گاو از اینور اونور رد میشن علف میخورن.
حقیقتش طبق تجربه هایی که قبلا داشتم فکر میکردم هایکینگ واقعی خیلی برام باحال باشه. اما الان بیشتر عصبی و استرسی ام احس غیر راحتی بهم غلبه کرده. نه اینکه بگم الان دارم تخت گرم و نرمم رو تصور میکنم و حسرت میخورم ولی بهمم خوش نمیگذره! آدمیزاد قرن ۲۱ طبیعت رو پس میزنه!
- ۰۱/۰۳/۰۲
حست رو درک میکنم. :))
من تا مدتها فکر میکردم خیلی اهل سفر و تجربه جدیدم، ولی کافی بود یه اقامتگاه درجه چندم برم تا مطمئن شم علاقهم به تجربههای جدید هزارتا اما و اگر داره.
یه سری آدم وجود دارن که با یه کوله چندین ماه دور دنیا رو میگردن و ارزونترین مسافرخونهها اقامت میکنن، ماجراجوهای واقعی اینا هستن برام. :دی