بلانسبت بو گه میاد!
سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۴۷ ق.ظ
این دوروز منهتن از همیشه شلوغ تر بود. ترافیک ماشینارو قفل کرده بود به هم دیگه. توی راه خونه تا دانشگاه، سرتا سر خیابونایی که رد میشدم ازشون ماشینای مشکی گنده با شیشه های دودی پارک شده بود. پیاده رو پر بود از آدمای کت شلواری که کارتشون گردنشون بود و تیپشون مث کارمندای معمولی نبود. یه سریا دوربین دستشون بود و حرفای رندومی که توی خیابون به گوشت میخورد حرفای همیشگی نبود.
یه سریارو هم من ندیدم ولی بوی تعفنشون توی شهر پیچیده بود، بد تر از بوی شاشی که با شروع بارون توی پیاده رو بلند شده بود. آمریکا تحریمشون کرده بود و با این حال قرار بود همین دوروبر باشن.
کاش میشد بخوابم فقط. هر از گاهی گیج و منگ بیدار شم به دوروبرم نگاه کنم، بعدش دوباره بخوابم.
- ۰۲/۰۶/۲۸