تایلند زنده شد
امروز عصر میم رفت خریدای خونه رو بکنه. منم در این حین خونه رو تمیز کردم. خونه خیلی کوچیکه و تمیزکردنش آسون. برخلاف خونه ای که توی ویرجینیا داشتیم و حداقل دو ساعت تمیز کردنش وقتمو میگرفت، این خونه رو توی نیم ساعت میتونم برق بندازم. وقتی برگشت یه درگن فروت هم خریده بود واسه سوپرایز! آخرین باری که درگن فروت خوردم بیشتر از دوسال میگذره، زمانی که واسه ویزای آمریکا رفته بودم تایلند.
توی یه ماهی که اونجا بودم به جز یکی دوباری که برگر خوردم، همش غذای تایلندی میخوردم. دو هفته اول قرنطینه بودم، و غذارو میذاشتن پشت در. اون اولاش خیلی برام جذاب بود. طعم همه چیز جدید بود، و همیشه کنجکاو بودم که وعده ی بعدی قراره چی بیارن. میوه های بومیش برام هیجان انگیز بود. کلی میوه ی مختلف که من بینشون فقط درگن فروت و آناناس و طالبی و هندونه رو میشناختم.
اما بعد یه هفته بوی غذا حالمو بد میکرد. حساس شده بودم به بوی برگ لیمو که توی تموم غذا ها بود. بعد از قرنطینه هم حساسیتم به بو حتی بیشتر هم شد. بوی چیلی بود و برگ لیمو و ادویه تایلندی که توی تموم خیابونا حتی میومد. از هر غذافروشی خیابونی که رد میشدم سعی میکردم نفسم رو حبس کنم که چیزی به مشامم نرسه! اما فایده نداشت. بوی ادویه رفته بود توی جون خودم حتی. بوی میوه ها هم اذیتم میکرد. یادمه روز آخر یه میوه ی جدید هم خریدم که امتحان کنم، میوه رو باز کردم. بوش بوی تایلند بود. گفتم شاید مزه اش خوب باشه. وقتی خوردمش بدتر هم شد.
تا یه سال بعدشم از هر بویی که نزدیک بود به بوی تایلند دوری میکردم. درگن فروت نه بوی خاصی داره نه مزه ی خاصی، اما وقتی میدمش انگار کهیر میزدم. میم چند بار میخواست بخره و من تبلیغات منفی میکردم که این میوه فقط خوشگله، ولی مزه آب میده. اونم نمیخرید!
ولی بالاخره خریدش! درگن فروتو خوردیم. خب مزه ی آب میداد، اما یاد تایلند برام زنده شد. یکی از پررنگ ترین دوران زندگیمه. تا یه مدت یاداوریش برام خیلی جالب نبود. شاید چون شروع جدایی بود از خانواده و از ایران. یه دوران تلخ با یه بوی خیلی قوی! ولی الان که دوری رو هضم کردم، یاداوریش برام درداور نیست، و حساسیتم به بوی تایلند برام خیلی کمدیه!
- ۰۲/۰۷/۰۲