باباجی
شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۳۹ ق.ظ
امروز همه چیز داره بهتر پیش میره. طرفای ظهر زنگ زدم به بابا و درمورد کارام باهم حرف زدیم. زمانی که ایران بودم رابطه مون خراب بود. ولی الان خوبه.
همیشه طولانی ترین مکالمه هام با باباست. از گوش دادن بهم خسته نمیشه و من همیشه کلی حرف دارم باهاش بزنم، بدون هیچ ترسی از قضاوت شدن. همیشه تشویقم میکنه، یا اگه بش بگم کار اشتباهی کردم بدون اینکه عصبی بشه یا بخواد نصیحتم کنه، کمکم میکنه خودم واسه مشکل راه حل پیدا کنم.
بابا نمونه ی بارز دوری و دوستیه. تا وقتی پیشش بودم یه کلمه که بینمون رد و بدل میشد به دعوا منتهی میشد. ولی الان بهترین مکالمه ها با خودشه. شباهت بیش از حدمون باعث میشه دقیقا بدونه به چی دارم فکر میکنم. بدون هیچ قید و شرطی دوستم دارم و بهم افتخار میکنه.
ولی خدا نکنه دوروز پیش هم باشیم، هم من از دست اون دیوونه میشم هم اون از دست من.
- ۰۳/۰۵/۱۳