اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

I came out

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ

همه چیز از ماه کامل قبلی شروع شد. زندگی من از این رو به اون رو شد. حتی دنیا هم به هم ریخت، جنگ شد.

زندگیم به یک باره انقدر تغییر کرده که هیچ ایده ای ندارم چطور باید مدیریتش کنم. تنها کاری که از دستم براومد این بود که زور بزنم که این تغییر رو خنثی کنم. همونجور که همیشه بلد بودم و همیشه انجامش داده بودم. با کنترل گری، سرکوب. بهتره بگم خیلی شدید تر، وحشیانه تر و بی رحم تر از همیشه، دیکتاتور زندگی خودم شدم.

الان فقط میخوام یه قانون واسه خودم بذارم. هر کاری میکنی، قبلش مطمین شو که خواسته ی خودته. نه واسه اینکه دیگران احساس  راحتی کنن.

میدونی چیه؟ من نمیخوام تحت تاثیر هیچکس کاری کنم. میخوام مطمین باشم هر مسیری توی زندگیم پیش میگیرم، فقط و فقط خواسته ی خودمه، نه بخاطر جوگیری و خریت و بی تجربگی، و مهم تر از همه، تاثیر گرفتن از دیگران.

  • نارنگیس

نظرات (۱)

چقد این جنگ سخت بود بااینکه دو هفته بود کن فیکون کرد شاید حتی ذهنی، اما همون ذهن وقتی بهم بریزه همه چیز بهم میریزه و درست کردنش زمانبره

نمیدونم دقیقا چی تجربه کردی اما امیدوارم به خودت مسلط شی بزودی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.