اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

از میم جدا شدم

چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۲۵ ق.ظ

بعد از ۹ سال رابطه، ۴ سال زندگی مشترک، کلی بالا پایین... از میم جدا شدم. انگار قلبمو از جا دراورده باشن. قلبم انقدر بدجور شکسته که انگار دارم میمیرم. حالم خیلی بده. نمیخوام برم توی نقش قربانی، اما انگار تیر خوردم. 

اگه تجربه جدایی دارین و فکر میکنین میتونین بهم راه حل بدین که چجوری درد این مرحله رو راحت تر رد کنم بام حرف بزنین.

 

  • نارنگیس

نظرات (۱۰)

  • .. ــاوقــ ـــاتـــ ..
  • لازمه کمک کردن ، دادن اطلاعات حداقلی است 

    شامل ؛ وضعیت زندگی شما و خانواده شما و زندگی همسر سابق خانواده همسر سابق ...

    دلایل اصلی جدا شدن ؟

    عامل اصلی جدا شدن؟

    -----

    که کلا این موارد فوق رو نه میشه گفت و نه میشه در اینجا مطرح کرد.

     

    در کل به نظر می رسه که هنوز دوستش دارین ؟ که جدا شدن براتون سخته!

     

    پاسخ:
    دلیل اصلی جدا شدنم اینه که بادی به هر جهته. خیلی راحت تصمیماتش رو درمورد زندگی عوض میکنه و تحت تاثیر آدما قرار میگیره و منم ۹ سال گفتم چشم ولی نمیتونستم دیگه خودمو زیر پا بذارم. همیشه تلاش کردم واسه نگهداشتن رابطه اما دیدم رابطه مون اصلا براش ارزشی نداره
    آره هنوز دوستش دارم
  • درنای کاغذی
  • سلام نارنگیس.

    درد جدایی به مرور زمان کمتر میشه. الان زمان خوبی هست که به خودت وقتی تو رابطه بودی، نگاه کنی و در مورد خودت بیشتر یاد بگیری.

     اگه منطقت میگه این رابطه باید تموم می‌شد، دلایلت رو برای خودت مرور کن و بنویس که تو روزهایی که مودت پایینه و فکر می‌کنی اشتباه کردی، بهشون برگردی.

    اون آدم وقتی سنت کمتر بود برای تو یار مناسبی بود. نارنگیس باتجربه‌تر و بالغ‌تر، ممکنه نتونه تو اون رابطه قدیم بگنجونه خودش رو. چه خوب که این رو تشخیص دادی و اقدام کردی. جدایی درد داره ولی می‌تونه خیلی درس داشته باشه برای زندگی. درست رو بگیر از این رابطه و ورق بزن برو صفحه بعد.

    پاسخ:
    مرسی عزیزم. خیلی حرفای خوبی بهم گفتی. دقیقا. من درسم رو گرفتم و باید گذر کنم. قطعا الان خودمو بهتر میشناسم.

    واقعا متاسفم نارنگیس. از وقتی با وبلاگت آشنا شدم با “میم” بودی و معلوم بود چقدر دوستش داری. می‌دونم تو تجارب سخت و جدی‌ای باهم بودین و این جدایی رو خیلی سخت‌تر می‌کنه. منظورم اینه رابطه‌ی شما فارغ از مدت‌زمان باهم بودنتون، به خاطر تصمیمات سرنوشت‌ساز و سختی‌های مهاجرت و … که کنار هم بودین، عمق زیادی داشت و این جدایی رو خیلی خیلی سخت‌تر می‌کنه. حق داری اگر این‌طور غمگین و آشفته‌ای و گفتنش به معنای فرورفتن تو نقش قربانی نیست (اتفاقا به‌نظر می‌رسه آگاهانه تصمیم گرفتی و می‌دونی چی می‌خوای. همین‌که با وجود دوست داشتنش این رابطه رو تموم کردی، نشون می‌ده قربانی چیزی نیستی).
    می‌دونم هیچ حرفی، به ویژه در حد کامنت تو وبلاگ، نمی‌تونه حالت رو بهتر و کمکی بهت کنه. این‌ها رو نوشتم چون مدت‌هاست می‌خونمت و واقعا ناراحت شدم. نمی‌تونستم از این پست بی‌تفاوت بگذرم.

    نه، من تجربه‌ی جدایی نداشتم. دانش تخصصی هم برای ارائه‌ی راهکار ندارم، اما خودت بهتر از من می‌دونی ترکیب تراپی و یه سری راهکارهای شخصی‌ای که هر آدمی برای خودش کشف کرده تا از بحران‌ها عبور کنه و حالش بهتر شه، حتما جواب می‌ده. 
    ممکنه خیلی طول بکشه تا حالت خوب شه، اما حتما خوب می‌شی و پایان این دوره‌ی غم، احساس می‌کنی رشد کرده‌ی و کامل‌تر شده‌ی :)

    پاسخ:
    چقدر خوب کردی برام نوشتی مهشاد. میدونی سختیش اینه که هنوز یه تیکه از وجودم میخواد میم به خودش بیاد و برگرده پیشم. حتی نگرانشم. دیشب یه خواب وحشتناک دیدم که توش اصلا حالش خوب نبود و از صبح نگرانی دیوونم کرده. 
    قطعا بهتر میشم، کامل تر میشم. میدونم از پسش بر میام. دارم تراپی میرم.

    واقعاً متأسفم از شنیدنش. ولی همینکه تراپی می‌رید حتماً کمک می‌کنه. الان دنبال راه‌حل سریع نباشید. و با وجود اینکه جدا شدید، اگه بتونید توی جلسات تراپی مشترک هم شرکت کنید شاید مشکلاتی که داشتید قابل حل باشه و بتونید دوباره به هم برگردین. چون یه وقتی هست آدم جدا می‌شه و می‌گه من دیگه تحمل ندارم ریخت طرفو برا یه ثانیه ببینم، در مورد شما به نظر نمی‌رسه این باشه، پس هنوز راه آشتی و حل اختلاف وجود داره. 

    پاسخ:
    میدونی راستش کاپل تراپی در این ظرایط موثر نبود. ینی ما خودمون انقدر مشکل داشتیم که باید حل میشد که توان حل مشکلات رابطه رو نداشتیم. درمورد برگشتن، پست جدیدی میخوام بنویسم. اسپویل نمیکنمممم😭😁

    این‌که بخشی از وجودت می‌خواد میم تغییر کنه و خودش بهت برگرده، کاملا طبیعیه چون هنوزم دوستش داری و دلت می‌خواد برای رابطه‌تون ارزش بیشتری قائل باشه و بجنگه. فکر می‌کنم ما آدم‌ها وقتی از سر نفرت هم کسی رو که مدت‌ها دوستش داشتیم و عزیزمون بوده طرد می‌کنیم، دوست نداریم انقدر راحت جدایی اتفاق بیفته. 
    ولی میم به خودش نمیاد، نه؟ اگه قرار بود تغییر کنه تا الان تغییر می‌کرد. فکر نکنم ویژگی/ویژگی‌های انقدر جدی‌ای که باعث شده تو این رابطه رو تموم کنی، کاملا از بین بره.
    این‌که دلت می‌خواد برگرده دلیل نمی‌شه اعتبار تصمیمت برای جدایی رو زیر سوال ببری. این‌که قراره دل‌تنگش بشی و هر بار دل‌تنگ شدی به تردید بیفتی و فکر کنی اشتباه کردی هم دلیل نمی‌شه به خودت و تصمیمت شک کنی. 
    اینا بخشی از مسیر جدیدیه که با این تصمیم بزرگ شروع کردی، اما مطمئن باش رفته‌رفته هموارتر می‌شه :) 

    وقتی پست قبلی رو خوندم، در کنار احساس ناراحتی، تحسین هم بود! فکر کردم واقعا دختر شجاع و با اعتمادبه‌نفسی هستی. کم‌تر کسی جرعتشو داره چنین رابطه‌ای رو تموم کنه؛ حتی اگر بدونه چی می‌خواد و دیگه راضی نیست.

    امیدوارم راحت‌تر و تا جای ممکن سریع‌تر از این دوره عبور کنی. 3>

    پاسخ:
    مرسی مهشاد. چقدر تو قشنگ مینویسی. ممنون ازت که بهم امید دادی
    آره راستش به خودم افتخار میکنم که تونستم با وابستگیم بجنگم و اینکارو کنم. 
    آره زیر قرارم با خودم نزدم. یه سری اتفاقات افتاد که نمیدونم کار درستو کردم یا نه. مینویسم درموردش. 

    پست جدید رو خوندم و خیلی خوبه که می‌تونید با هم منظقی صحبت کنید. این خودش نشونه مثبتیه. ولی دو تا کتاب هم هست که شاید بهت کمک کنه درد این دوره رو راحت‌تر بگذرونی و درک کنی:

    The Journey From abandonment to healing - Susan Anderson

    Attached - Amir Levine

    پاسخ:
    مرسی عشق! آره البته تا قبل این دیدار نمیتونستیم منطقی حرف بزنیم. نمیدونم نشونه خوبیه یا بد!!

    متاسفم نارگیس امیدوارم هر چه زودتر حالت بهتر بشه.

    پاسخ:
    فعععک نکنممم

    فقط میتونم باهات همدردی کنم

    خیلی سخته انقد که دوس داری خدا این قسمت زندگیتو حذف کنه پرتت کنه تو قسمت بعدی زندگیت

    مث خفه شدنه تنها راهش اینه دورتو خلوت کن به خودت زمان بده انقد تنها بمون گریه کن عصبانی شو، تا خالی شی بعدش بپذیر و سوگواریو تموم کن شروع کن کارایی که دوس داری انجام دادن

    فقط میتونم باهات همدردی کنم

    خیلی سخته انقد که دوس داری خدا این قسمت زندگیتو حذف کنه پرتت کنه تو قسمت بعدی زندگیت

    مث خفه شدنه تنها راهش اینه دورتو خلوت کن به خودت زمان بده انقد تنها بمون گریه کن عصبانی شو، تا خالی شی بعدش بپذیر و سوگواریو تموم کن شروع کن کارایی که دوس داری انجام دادن

    پاسخ:
    آره دقیقا تنهایی بهترین راه حله. البته شبیه یه فرصته که دوباره خودمو پیدا کنم و قدرتمو پس بگیرم

    دقیقا

    فقط مراقب خودت باش

    پاسخ:
    باشه بوس

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

    اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.

    آخرین مطالب