اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

۲ مطلب با موضوع «آقای الف» ثبت شده است

به دست چپم اگه از من خوشش نمیاد. من کاملا راحتم اگه از من بدش بیاد. به هیچ‌ جام نیست. چون هیچوقت قصد اذیت کردنشو نداشتم. اگه هم به نحوی اذیتش کردم و حواسم نبوده، اگه واسه من یا رابطه مون ارزشی قایل بود بهم میگفت. نه این که یهو یه کاری کنه که پشمام بریزه. یه حرکتی بزنه که دیگه نه خودش برام مهم باشه نه رابطه مون. آره قبول دارم. من خیلی بچه ام. من روابط اجتماعیم ضعیف بود. اما من افسرده شده بودم. من تازه از تموم وجودم دل کنده بودم. چه انتظاری از من داشت؟؟ من هیچوقت انتظاری ازش نداشتم، انتظار محبت انتظار دوستی یا انتظار هیچ لطفی نداشتم. اصلا توانایی درک خوبی رو نداشتم! به زور سر پا بودم. اگه به من خوبی کرد خواسته ی من نبود. من همون موقع توانایی برگردوندن خوبی رو نداشتم. تمام انرژیم صرف درمان کردن زخم هام میرفت. اگه انقد نگاهش به عکس العمل من بود، همون بهتر که زودتر خودشو نشون داد. چون تجربه ثابت کرده دوستای واقعی نگاهشون به عکس العمل تو نیست. اونم وقتی تو تموم بدنت پر از زخم عمیقه.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۲۵
  • نارنگیس

من همیشه آماده‌ی بخشیدن هستم؛ اما او هیچوقت عوض نمی‌شود!

کنار هم نشسته بودیم و ناهار می‌خوردیم. در تمام مدت به این فکر می‌کردم که چرا هیچ حرفی نمی‌زنیم... نکند دارم بی‌احترامی می‌کنم که حرفی نمی‌زنم. شاید باید بیشتر به مغزم فشار بیاورم و از موضوعی صحبت کنم. آزار دهنده بود. هیچ سخن مشترکی بین من و آقای الف وجود نداشت.

غذایم را تمام‌ کرده بودم. آخرین قلپ آب داخل لیوان را نوشیدم. کلی به خودم فشار آوردم تا این را به زبان آوردم "ماهی‌های این سری انگار از قبلی ها بهتر هستند؛ مگه نه؟" با تاخیر سرش را بالا آورد. کمی فکر کرد و گفت "نمیدونم".

همانجا خودم را لعنت فرستادم که چرا الکی انقدر به دیگران فکر می‌کنی؟ مگر ابله هستی؟ مگر وظیفه‌ی تو ایجاد مکالمه است؟ فکر می‌کنی حرف نزدنت باعث بی‌احترامی است؟ کسی چشمش به احترام تو نیست.

آقای الف سالهاست که این‌ گونه است. بین من و او هیچگاه حرف مشترکی وجود نداشته. همیشه دور است. زمانی هم که دور نبود اصلا کنار او حس‌ خوبی نبود.

  • نارنگیس
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.