اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

سلام خوش آمدید

۵ روز پیش اولین پرزنتیشن جدی انگلیسی عمرم رو دادم و استادم باور نمیکرد که واقعا اولین بار بوده باشه. اینکه کیفیت کارم در بین همکلاسی های آمریکاییم جایگاه قابل قبولی داشت خیلی خوشهالم!

امروز واسه اولین بار توی عمرم تهچین درست کردم. برای ۵ نفر. خیییلییییی خوب شده بود! خودم باورم نمیشد!

خونه رو بوی زعفرون برداشته!

  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۴۶
  • نارنگیس

من واقعا از این وضع خودم خسته شدم. دلم میخواد برگردم به وضع چند سال پیشم. چقدر باانگیزه و سخت کوش بودم! چقدر اهمیت میدادم به اتافاقات اطرافم. الان یه حالت به تخمم خاصی ام. البته لطفا عفت کلام داشته باشید. ممنون.

تاثیر سن رو میبینم روی خودم. الان که تازه یه جوونکی بیش نیستم. ۳۰ سالگی لابد خیلی مغز آدم فرق داره. میخوام برگردم به اون همه هیجان. اما نمیشه که.

میدونی دارم به این فکر میکنم چقدر این نسل جدید آدمای خفنی ان. آدم میتونه ازشون چیز یاد بگیره. از عادتاشون از یادگیری سریعشون از این همهههه روشن فکری و انعطافشون. اصلا عادتاشون جدیده. البته  تربیت غیرایرانی نوجوونای اینجا در این قضیه دخیله. ولی نسل جدید ایرانی هم خیلی خفن تر از نسل خودمه.

خلاصه که امید ما به همین دبستانی هاست.

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۱:۵۶
  • نارنگیس

آهنگ پست راک چیزیه که واسه ادامه دادن روزام بهش نیاز دارم. اگه نباشه انگار انگیزه ای نیست.

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۰
  • نارنگیس

اولین عید عمرم بود که کنار خانواده نبودم. سال پیش زمان سال تحویل دعا کردم سال تحویل بعدی ایران نباشم، و در حالت خیلی بهتر کنار میم باشم! وقتی به این موضوع فکر میکردم خیلی خوشهال میشدم.

زمان سال تحویل با خانواده ویدیوکال میکردم درحالی که کنار میم و میون جمع دوستای ایرانیم بودم.

دوشنبه دانشگاه جشن عید نوروز گرفته بود. کلی ایرانی خفن که سنشون زیاد بود اومده بودن و جشن خیلی رسمی بود. اونم خوش گذشت. سبزی پلو با ماهی دادن.

اونجا تعدادی ایرانی هم بودن از داشنجوها که اصلا نمیشناختم. جو عجیبی میون پسر ها بود! انگار هول بودن که دوست دختر پیدا کنن! اتفاق خنده دار این بود که ازم میپرسیدن میم برادرته؟! وقتی میگفتم که پارتنریم انگار آب یخ ریخته باشی روشون:)))))

من و میم میون ایرانی ها خوشگل ترینیم. اسفندم نداریم. میم وقتایی که بداخلاقی میکنم باهاش میگه همه چی که به قیافه نیست! مردم نمیدونن پشت ظاهر زیبات چه اخلاق گندی نهفته ست. راست میگه! البته منم دارم سعی میکنم بهتر شم.

امروز به میم میگفتم تو مث بچه هایی! میگفت بچه ای که عین باباها ازت مراقبت میکنه! خیلی بامزه بود!

  • ۲ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۱ ، ۰۵:۲۸
  • نارنگیس

من روی احساساتم کنترل ندارم. خوشهالی، ناراحتی، خشم، هر احساسی رو به شدت بروز میدم و نمیتونم کنترلشون کنم. بدین صورت من یا انسانی بیش از حد شیرین و یا بیش از حد تلخ هستم و حد وسطی در من وجود نداره.

توی تموم جزئیات و کلیات زندگیم همینم. هیچ حد وسطی ندارم. 

این بده.

  • ۲ نظر
  • ۲۸ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۱۰
  • نارنگیس

امروز یه دختر که آمریکایی نبود نزدیکم نشسته بود و داشت با کاستومر سرویس یه جایی حرف میزد. و اونجا بود که من فهمیدم اصلا تنها نیستم! یکی از بزرگ ترین چیزهایی که همیشه ازش فرار کردم توی این چند ماهه تماس تلفنی بوده، چون یهو بدون هیچ دلیل قانع کننده ای انگلیسی حرف زدنم افتضاح میشه. اگر کسی که پشت خط باشه سیاهپوست باشه بخاطر لهجه اش من هیچی از حرفاش نمیفهمم و هر حرفش رو باید ۱۰ بار تکرار کنه که بفهمم و این قضیه برای من خجالت آوره و برای طرف مقابل اعصاب خرد کن! اون دختر هم دقیقا مشکل من رو داشت و خجالت زده شده بود. دوست داشتم برم اون لحظه بغلش کنم بگم عب نداره عزیزم:(

 

داشتم به دوستم توی ایران میگفتم که توی ماگ قهوه ام یه هفته شیر مونده بود و بوی گند گرفته بود واسه همین کلی با مایع ظرفشویی شستمش که بوی بدش بره. حالا درش بوی مایع ظرفشویی کرفته و هرکاری میکنم بوش نمیره. خیلی جدی گفت بذارش چند روز توی آب و وایتکس بمونه دیگه اثری از بوی مایع ظرفشویی نمیمونه :))))))))))

  • ۳ نظر
  • ۲۷ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۲۶
  • نارنگیس

من به این پی بردم که هیچ موقعیتی دائمی نیست، و البته نباید برای از دست دادن موقعیتی غمگین و افسرده شد. این از دست دادن باعث میشه تو فرصت هایی رو ببینی که قبلا نمیدیدشون چون توی سیف زون موقعیتت نابینا شده بودی.

و به این پی بردم که توی آمریکا باید‌ برای کوچیک ترین فرصت ها، همیشه بیدار‌ باشی و بجنگی و رقابت کنی. واسه همین باید عاشق کاری که داری میکنی باشی (به معنای واقعی عاشق)، چون شعله‌ی انگیزه باید همیشه روشن بمونه و همیشه باید تشنه باشی.

پی بردم اینجا نمیشه مثل ایران وقت رو هدر داد و هنوز خفن موند. اگه یه ثانیه حرکت‌ نکنی میبینی همه ازت جلو زدن.

من عاشق macro و monetary هستم. پس هرچقدر هم رقابتی و‌ سخت، میمونم روی خواسته ام. تصمیمم رو گرفتم، میخوام فکالتی بشم و اینداستری رو نمیخوام.

  • ۲ نظر
  • ۲۵ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۴۰
  • نارنگیس

من ملکه بودم، همه جای شهر داشت میسوخت.

در همین حال همکلاسی ام جلوم بود و میگفت که میخواد به ایران مسافرت کنه! میگفت میخواد بره تهران. من انگار توی تهران بودم ولی تهران نبودم. همکلاسیم میخواست بره تهران درحالی که وسط تهران درحال سوختن وایساده بود.

با گریه گفتم برو ولی اگه توی مسافرتت به اصفهان و شیراز سر نزنی انگار ایران نرفتی! اگه میخوای فرهنگ ایرانو توی ساختمونای کهن ببینی برو این دو شهر رو.

همه جای تهران داشت میسوخت. آوار ساختمونا ذوب میشد و روی سرم می‌ریخت.

  • ۱ نظر
  • ۲۱ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۳
  • نارنگیس

It's not economics that controls politics, but it's politics that controls economics!

 

In the first place, it was Ukrane trying to join NATO, right?

 

خب در اینکه سیاست در عین کثیفی جذابیت خودش رو داره هیچ جای بحثی نیست. و اینکه دو جهان سومی هرجایی به هم برسن، میشینن درمورد سیاست حرف میزنن، حتی دقایق قبل از امتحانشون.

دو جمله ‌ی بالا چیزهایی بود که جرقه ی بحث های طولانی رو زد.

  • ۱ نظر
  • ۱۹ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۲۵
  • نارنگیس

وااای ببین پوتین به اوکراین حمله کرده، هنوز به جاهای شهری حمله نکرده. (خلوار خلوار واکنش آدمها رو همه جا مشاهده میکنید.)

یکم بعد: وااای ببین پوتین داره مردم عادی رو میکشه، بمب میندازن روی آپارتمان، اصلا مگه میشه؟

در همین لحظه در آستانه واکنش ها و اعتراضات جدید این موضوع شروع میشه که ای نژاد پرست های خائن که اعتراض میکنید، این همه وقته توی یمن و افغانستان و هزار جای دیگه جنگه صداتون در نیومده، حالا بحث اروپاست؟

دقیقا این فضا که ایجاد میشه دیگه به ندرت اعتراضی رو میبینی، مگر از خود آدم های روسی و اوکراینی، بقیه برگشتن سر زندگی عادی و لذت اسپرینگ بریکشون رو میبرن، اخبار جنگ هم مث همون خبرای عادی توی تیتر هر روز میخونن و از چیزای جدیدش باخبر میشن.

کلا قضیه نرمالایز کردن مسائل چیز عجیبیه، و حالا انگار مردم اگه حرف بزنن از اوکراین، نژادپرست محسوب میشن.

چیزی که نیست، این همه مردم عادی جای جای کره ی زمین به گل نشستن، اینا هم روش. اصلا نظرت چیه بریم یه سری بزنیم به مردم بیچاره ی یمن ببینید به چشم اوکراینی ها هنوز اونقدرا هم نابود نشدن؟ چه فرقی داره اروپا و آسیا، ما سیف باشیم جنگ جهانی نشه، ماهم قیمت امنیتو با گرونی بنزین پرداخت میکنیم.

همه چیز خیلی ناامید کننده ست.

  • ۲ نظر
  • ۱۹ اسفند ۰۰ ، ۰۶:۰۱
  • نارنگیس
اینجا نارنگیس رو می‌خونید.

اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.