نمی‌خواهم بگویم که دلم تنگ شده، اما واقعا شده.

بعد از ظهر خوابیدم. خواب دیدم دارم به او خیانت می‌کنم. نه اینکه کار خاصی بکنم. یک آدمی که او را میشناسم من را بوسید و من در خوابم از آن بوسه خیلی لذت بردم. وقتی بیدار شدم حس می‌کردم واقعا خیانت کرده‌ام! چرا باید در خواب یک نفر دیگر من را ببوسد و من خودم‌ او را اغوا کرده باشم.. بعد وسط بوسیدنش او را پس بزنم؟ این دیگر چه پس زدنی است؟ خودم او را اغوا کرده بودم.

یادم افتاد که بوسیدن چه حسی داشت. کاش خواب می‌دیدم که میم گاف من را می‌بوسد. خیانت کردن در خواب هم چندش است. 

دلم خیلی گرفته‌. انگار عصر جمعه است. اما بدتر است چون عصر شنبه است. بعد از این همه سال تصمیم گرفتم که هدیه ولنتاین برایش بخرم. مگر ما چیمان از بقیه کمتر است؟ یک چیز قشنگ و می‌توان گفت به نسبت پولی که در حسابم داشتم گران‌قیمت برایش خریدم. این هدیه به زودی از مرزها خارج می‌شود. دلم تنگ شده. کاش خودم از مرزها خارج می‌شدم. نمی‌خواهم‌ بگویم که کاش می‌مردم. اما کاش می‌مردم.

کاش انسان نبودم. کاش درخت بودم.

+ نوشته شده در شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۲۵ توسط نارنگیس | نظر بدهید

انگار دوست داشتنی هستم.

آب خیلی داغ بود. باید داغ میبود. نمی‌دانم چرا دلم میخواست آب خیلی داغ باشد. مثل وقت هایی که آب یخ را باز می‌کنم و یکهو می‌پرم زیر دوش و خیلی کیف می‌کنم. داشتم گریه می‌کردم. رو به آینه کردم:

Look at you, you beautiful grown up girl!

Youre a smart, talented, hardworking, perfect girl.

You can reach any goal you have inside of your head, just try and dont give up, and if you didnt reach your targets... just continue... the point is doing your best and making yourself feel well.

معمولا وقتی میخواهم با خودم حرف بزنم انگلیسی حرف میزنم. شاید چون خجالت میکشم فارسی به خودم امید بدهم. وقتی انگلیسی حرف میزنم میتوانم روراست تر باشم.

 

برای خودم آب سه عدد پرتقال قرمز را گرفتم و حین دیدن آفیس از طعم ترش و شیرینش لذت بردم.

میم گاف یک ویدیو از عکس هایم درست کرده بود. وقتی دیدمش مثل ابر پاییز شد چشم هایم. باریدم. دیدم که از چشم او چطور آدمی هستم انگار. دیدم انگار واقعنی عاشق من است. بعد از این همه سال ویدیو درست کردن فکر کنم خیلی حرکت مهمی است. آرزو کردم هیچوقت از هم جدا نشویم. دیگر کسی پیدا نمیشود که انقدر بتواند من را بلد شود و حتی بدی هایم را دوست داشته باشد.

+ نوشته شده در سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۰۲:۳۶ توسط نارنگیس | نظر بدهید
درباره من
اینجا از احساساتی می‌نویسم که بدون آنکه بروز پیدا کنند، در من حل می‌شوند. اینجا جایگاه تمام اتفاقات قشنگ، زشت، غمگین، و یا شادی است که بدون آنکه از آن ها صحبتی شود، در قبرستان خاطرات خاک می‌شوند. اینجا هر چه نوشته می‌شود از دل برمی‌آید... برای همین است که جای مهمی برای من است.
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان